فصل چهارم: مرد شدن

چیست این مرد شدن که این چنین بی سرانجام است. خواستگاه کدام آرزوهاست و آرام کدام دردهاست؟ چیست این مرد شدن که این چنین پسربچه ها را از وسط باز‌ی‌های کودکا‌ن­ه‌اشان به سوی خویش می‌خواند؟ چیست این واژه­‌ی مرد که محکوم به فعل شدن” است؟ آیا چیزی جز آرزویی دور و کور است؟ چیست این مرد شدن که رویای کودکی است و کابوس بزرگسالی؟ چیست جز کژتابی مفهومی اساطیری؟ آیا چیزی جز روان‌­رنجورانه­‌ترین پاسخ به خواسته­‌های بشر در طول تاریخ است؟ چیست این مرد شدن که در سالیان دراز، افسانه‌ها درباره‌اش نوشتیم؟ سوال تنها همین سوال است: چیست این مرد شدن؟

Continue Reading

فصل سوم: کات

 
من حبس شده بودم. حبسی خودخواسته، نمیدونستم باید چکار کنم؟ قاعدتا نمیشد تا ابد توی زیرزمین بمونم. باید از زیر زمین بیرون میومدم، ولی نمی­دونستم چکار کنم تا بتونم از ختنه کردن فرار کنم. خیلی خوب یادمه وقتی محسن دایی رو ختنه کردن، مثل ببری که در بند شده باشه، غمگین و افسرده و مریض شد. گریه­ها و نعره­های محسن از جلوی چشمم کنار نمیره. از اون بدتر، دامن گل گلی که به تنش کرده بودن و همه بهش می­خندیدن. چیزهایی در زندگی یک پسر هست که فقط یه پسر می­فهمه. ختنه کردن جزو همون چیزهاست. وقت تنگ بود و فرصت کم. در اون لحظه  خاص نمی­دونستم دقیقا ختنه چیه؟

Continue Reading