فکر نمیکنم کسی با دیدن سکانس پایانی سینما پارادیزو، چشمهایش تر نشده باشد و مانند توتو لبخند خیسی روی لبانش نقش نبسته باشد. #صحنه بوسههای بی امان و پشت سر هم… بله دقیقا صحنه…
خیلی سال بود که هم را میشناختیم. خانه اشان جفت خانه پدری ما بود. پدرش مرد خوب و با شخصیتی بود. از آن دست مردها که همیشه میشد رویش حساب کرد…مادرش اما طلا بود…